گردان شش نفره

با این ستاره‌ها می‌توان راه را پیدا کرد...

گردان شش نفره

با این ستاره‌ها می‌توان راه را پیدا کرد...

گردان شش نفره

خدا هم، خدای آن روزها!
اینکه چند تا جوان بدون درک یک موقیعت زمانی، آن هم بدون اینکه حتی یک دقیقه از آن لمس کرده باشند، از آن واقعه دم بزنند میتواند چند علت داشته باشد.
اول اینکه در آن موقعیت اتفاقات خاصی افتاده باشد که مرور آن خودش دکانی بشود برای امرار معاش فعلی آنان.
دوم اینکه علاقمند به اتفاقات گذشته باشند و مرور جریانات ماضی برای گذراندن اوقات آنان لذتبخش باشد و به نوعی توریست تاریخی باشند.
سوم اینکه در دل آن موقعیت زمانی حرف هایی باشد که به درد امروزشان بخورد وبه نوعی اگر خیلی شعاری نباشد چراغ راهی باشد که نبود آن چراغ، راه گم بشود.
اینکه این شش نفر دنبال چه هستند، الله اعلم.

اگر فکر کنید قصدم از تقریر این عبارت اینست که در یک جمع بندی سومین علت را هدف این چند نفرکه قدم در این راه گذاشته اند (همین گذاشتن اسم گردان شش نفره برای خودشان... ) بیان کنم، عجله کرده اید. و حتما میدانید که عجله کار کیست؟ گذشت زمان به خود این شش جوان هم ثابت خواهد کرد که در مرور تاریخ مقاومت این مملکت دنبال چه هستند؟!
پس دعا میکنیم خدا آخر و عاقبت همه مان را به خیر کند.

بایگانی

السابقونِ انقلاب در یزد

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۰۶ ب.ظ

تنها اطلاعاتی که تونستم از این شهید عزیز به دست بیارم این بود؛

"شهید حسین علی زنبق"

اولین شهید انقلاب در یزد

در زمان مبارزات انقلاب در محل حسینیۀ حاجی یوسف یزد بر اثر اصابت گلوله به پهلو و سینه به شهادت رسید.

نام پدر: آقا محمد

تاریخ تولد: 1332/06/26

تاریخ شهادت: 1357/08/30

مزار شهید: قطعۀ شهدای هفتم تیر گلزار شهدای خلدبرین یزد

مزار شهید منتظرقائم هم همونجاست.

به یکی از رفقا گفتم اگر این شهید منتظر قائم اصفهانی بود، الآن بین المللی شده بود!!

کلا شهدای یزد مظلوم و گمنام هستند...

هرچند الآن در آسمان‌ها بین‌المللی یا چیزی فراتر از آن هستند.

شهید زنبق

تا شنیدم محل شهادتش حسینیۀ حاجی یوسفه

گفتم شک ندارم خون این شهید در حال و هوای مراسم‌های اونجا اثر داره،

با یک جستجوی اینترنتی در مورد حسینیۀ حاجی یوسف یزد؛ یقین حاصل شد..

هیئت‌های عزاداری یزد برای برنامه اجرا کردن توی اون حسینیه صف می‌کشند.

خیلی از فیلم‌های صدا و سیما از عزاداری‌های یزد هم از همین حسینیه است.


وقتی این عزیز شهید شد، هنوز خیلی از شهادت خبری نبود.

السابقون السابقون، اولئک المقربون...


یک داستان جالب در مورد عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه به مادر شهید زنبق پیدا کردم

در ادامه مطلب بخوانید..

خاطره  حجة الاسلام سید یحیی حسینی درباره عنایت امام عصرعجل الله تعالی فرجه به مادر شهید است: 
در سال ۱۳۶۱ هجری شمسی برابر با سال ۱۴۰۲ هجری قمری با کاروان ۱۹۰۴ یزد به مدیریت مرحوم حاج محمد تقوی رحمه الله عازم حجّ تمتّع شدم. روحانی کاروان مرحوم حاج سید کاظم رضوی بود. مادر اوّلین شهید انقلاب در یزد (شهید حسین زنبق) به نام فاطمه هم زائر کاروان بود که شوهر و دامادش خاصه سفارش او را کردند. من همه جا در خدمت کلیه زائران، خاصه این خانم بودم. 
روز عرفه در عرفات نزدیک غروب آفتاب، چادرها را کارگران مطوّفین جمع می‌کردند و به منی می‌بردند تا برای ورود زائران آماده کنند.
بعد از دعای عرفه و زیارت مولانا سیّدالشهداء به زائرین این نکته را تذکر دادیم که چنانچه برای تجدید وضو از خیمه بیرون رفتید، تنها نروید، ممکن است در همین فرصت خیام را بخوابانند و نتوانید ما را پیدا کنید. در این شرایط امکان گم شدن زیاد است.

آفتاب روز عرفه غروب کرد، کم کم اذان و نماز مغرب و عشا خوانده شد. ابتدا زن‌ها را برای سوار شدن و سرشماری به صف کردیم، یکی از خانم‌ها کم بود و او هم مادرشهید زنبقبود. جستجو با صدا زدن با بلندگو شروع شد. هر چه اطراف را گشتیم و صدا زدیم، فایده‌ای نداشت. تقریباً یک ساعت به این کیفیت گذشت.
زن‌ها را سوار اتوبوس کردیم و بعد مردها را به صف کرده و سوار کردیم و همچنان تجسس جهت پیدا کردن خانم‌ زنبق ادامه داشت، ولی بی‌ثمر. راننده هم به فریاد آمد که چرا معطلید؟ خلاصه یک ساعت دیگر حرکت را تأخیر انداختیم. اطراف ما از جمعیت خالی شد و هوا هم کاملاً تاریک. آن زمان وضع روشنایی مثل حالا نبود و تاریکی هوا و خالی شدن آن سرزمین از زائر ترسناک بود. کم کم زائرین هم به صدا درآمدند که خودش نباید می‌رفت، یک نفر بماند او را بیاورد ما به مزدلفه نمی‌رسیم، حجّ‌مان خراب می‌شود و... .
در آن شرایط چاره‌ای جز حرکت نبود. حرکت کردیم ولی من در رکاب ماشین ایستادم و دائماً او را صدا می‌زدم و به حضرت صاحب‌الزمان _ اَرواحُنا لِتُراب مَقدَمِهِ الفداء _ متوسل می‌شدم.
سکوت غمباری زائران را در برگرفته بود. به هر تقدیر در مُزدَلَفه نزول کردیم، ضمن جمع‌آوری سنگ برای فردای مِنا، من جستجوی خود را برای پیدا کردن گم‌شده‌ام ادامه دادم. در اجتماعات زائران با بلندگوی دستی قسمت‌هایی از وادی را دور زده و صدا زدم، اما فایده نداشت.
در آن زمان زائران در وادی نیت وقوف کرده، هر کس مشغول سنگ جمع کردن و یا استراحت می‌شد و شب را آنجا می‌ماندند، با اعلان اذان صبح زائران را جمع کردیم و نیت وقوف تذکر داده شد. کم کم زن‌ها را سوار اتوبوس کرده، حرکت دادیم. مردها هم سوار و آماده حرکت به سوی منا شدند و به طلوع خورشید کم مانده بود. وارد وادی مشعر شدیم، آفتاب هم طالع گردید. به طرف خیام راه افتادیم.

من پرچم در دست داشتم و مردها را به سوی خیمه اوّل هدایت می‌کردم. چون زن‌ها زودتر حرکت کرده بودند، فکر می‌کردم مدیر آن‌ها به خیمه آورده است. وارد خیمه شدم. تنها کسی که در خیمه نشسته بود فاطمه زنبق بود! با گریه شوق به سویش دویدم و گفتم حاجی فاطمه کجا رفتی؟ کجا بودی؟ چطور شد که گم شدی؟
با حالتی متعجب گفت: آقای حسینی! شوخی‌ات گرفته، چه کسی گم شده، شما خودت مرا آوردی و برایم سنگ جمع کردی و نشاندی و دعا خواندی و نیت را گفتی و بعد هم مرا آوردی اینجا و گفتی اینجا خیام ماست، بنشین الآن سایرین می‌آیند و بیرون رفتی و الآن به من می‌گویی کی آمدی؟! کجا بودی؟!


منبع: کتاب خاطره های آموزنده، نشر دارالحدیث قم، صص 200-202

نظرات  (۲)

سلام
بسیاری عالی 
تشکر از شهید زنبق زیاد نمی دونستم ......
پست هات کم شده .....
تو یک ماه .....
۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۳۴ برادرزاده شهید
با سلام و خسته نباشید
بنده برادرزاده شهید زنبق هستم، بطور اتفاقى مطلبتون در مورد عمو و مادربزرگ مرحومم پیدا کردم و براى پدرم خواندم، براى ایشون تجدید خاطره شد و لبخندى از سر خنده و افسوس روى لبش نشست.
شاید براى تکمیل بیوگرافى شهید لازم باشه بدونید که عموى بنده مسئول پخش اعلامیه هاى امام بودند و پاسبانى که باعث شهادت ایشون شد بعد از انقلاب به دادگاه کشیده شد على رقم تلاشهاى شهید دکتر پاکنژاد وکیل پدربزرگم حاج محمدعلى زنبق فرد مذبور تبرئه شد و مرحوم پدربزرگم در زیر سنگ قبر ایشون قید کرد که : هرگز تسلیم دادگاه نشدم ... ، البته مدیریت خلد برین گویا سنگ مزار ایشون رو چند سالیست که عوض کردند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی