گردان شش نفره

با این ستاره‌ها می‌توان راه را پیدا کرد...

گردان شش نفره

با این ستاره‌ها می‌توان راه را پیدا کرد...

گردان شش نفره

خدا هم، خدای آن روزها!
اینکه چند تا جوان بدون درک یک موقیعت زمانی، آن هم بدون اینکه حتی یک دقیقه از آن لمس کرده باشند، از آن واقعه دم بزنند میتواند چند علت داشته باشد.
اول اینکه در آن موقعیت اتفاقات خاصی افتاده باشد که مرور آن خودش دکانی بشود برای امرار معاش فعلی آنان.
دوم اینکه علاقمند به اتفاقات گذشته باشند و مرور جریانات ماضی برای گذراندن اوقات آنان لذتبخش باشد و به نوعی توریست تاریخی باشند.
سوم اینکه در دل آن موقعیت زمانی حرف هایی باشد که به درد امروزشان بخورد وبه نوعی اگر خیلی شعاری نباشد چراغ راهی باشد که نبود آن چراغ، راه گم بشود.
اینکه این شش نفر دنبال چه هستند، الله اعلم.

اگر فکر کنید قصدم از تقریر این عبارت اینست که در یک جمع بندی سومین علت را هدف این چند نفرکه قدم در این راه گذاشته اند (همین گذاشتن اسم گردان شش نفره برای خودشان... ) بیان کنم، عجله کرده اید. و حتما میدانید که عجله کار کیست؟ گذشت زمان به خود این شش جوان هم ثابت خواهد کرد که در مرور تاریخ مقاومت این مملکت دنبال چه هستند؟!
پس دعا میکنیم خدا آخر و عاقبت همه مان را به خیر کند.

بایگانی

۸ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

"اولین بارقه‌های تفکر انقلابی در وجود من توسط سید مجتبی نواب صفوی ایجاد شد. رهبر معظم انقلاب"

تولدی  آسمانی 

شکوه‌السادات کنار حوض نشست، و به عکس ماه خیره شد، صدای دلنشین خش‌خش برگ‌ها گوشش را نوازش کرد، با خودش گفت:«این ماه آخر است،یک ماه دیگر فرزندم به دنیا می‌‌آید» سرمای هوا بدنش را لرزاند، به اتاق بازگشت و پاهایش را در زیر کرسی قرار داد، همانطور که به در اتاق خیره بود، در عالم رؤیا فرو رفت. نوری آسمانی در تمام فضای خانه پخش شد. بانویی در میان نور ایستاد صدایش در گوش شکوه‌السادات طنین افکند، «من فضه، خدمتکار حضرت زهرا سلام الله علیها هستم. از سوی ایشان برای شما هدیه‌ای آورده‌ام، دستان شکوه‌السادات می لرزید. نگاهش برقاب عکس امیر‌المؤمنین علیه السلام افتاد بسته را باز کرد.«برد یمانی» و یک خوشه انگور که سه حبه درشت و زیبا داشت. ناگهان از خواب بیدار شد نگاهی به اطراف انداخت اما برد یمانی در اتاق نبود. سال‌ها بعد زمانیکه سید مجتبی قدم درراه حسین‌بن‌علی علیه السلام نهاد. بار دیگر هدیه مادرش «فاطمه زهرا سلام الله علیها» را به یاد آورد. نگاهی به کودکان نواب انداخت. فاطمه‌السادات ، زهر‌االسادات، صدیقه‌السادات سه حبه زیبا که خداوند آنها را به او عطا کرده بود.                 

                                                                                             منبع: کتاب شبنم سرخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۰۸:۱۶
گردان

"وصیت نامه شهید خلیل حسن بیگی"
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا را سپاس می گذارم که لیاقت پیدا کردم تا بتوانم به عنوان یک خدمتگذار بسیجیان در این عملیات شرکت نمایم. تن فرسوده و جان فرسوده ام مرا به شوق شب عملیات آماده کرده تا شاید این دفعه صلاح خداوند باشد تا از باده ناب هستی که نامش شهادت است قطره ای بنوشم، مادرم، پدرم، همسرم و ای خواهرم دنیا فناپذیر و مرگ در پی همه ماست، بکوشید تا کوله باری پر از معنویت داشته باشید تا مرگ را استقبال نمایید از شما می خواهم مثل دیگر خانواده های شهدا صبور باشید. 

آن قدر نامه های شهدا را خوانده ام و آن قدر مصاحبه خانواده هایشان را گوش نموده ام که دیگر از ماندن خود خجالت می کشم. ای خانواده محترم من هرچه شما کردید با امام بزرگوارمان. فرزندان مرا طوری تربیت نمایید تا انشاءالله در آینده ای نزدیک اسلحه مرا برداشته و بر ارتفاعات جولان بتازند . به پیر و جوان صهیونیستها رحم نکنید .کار شما برای کسی باشد که همه برای او عاشقانه رفتند. به مردم دیارمان بگویید حسین گونه بر یزیدیان زمانه بتازند و چون سیل خروشان انتقام هابیل را از قابیلیان زمانه گرفته بر مزار شهدا نصب نمایند. پدرم! تا به حال برایم زیاد زحمت کشیده ای اما از امروز بیشتر و سخت تر می شود به بچه هایم ترحم نکنید و بگذارید جوان مردانه بزرگ شوند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۳ ، ۰۹:۰۳
گردان

"به مناسبت سالگرد رحلت استاد اخلاق آیت الله مجتهدی تهرانی ره"

آیت الله مجتهدی:

هر چه می خواهی در این دنیا زندگی کنی بکن! اما آخرش مرگ است

آقا از این کوچه نرو! بن بست است. این خیره سر میرود. تاریک هم هست

پیشانی اش می خورد به دیوار.

این دنیا هم کوچه ی بن بست است. آخرش پیشانی مان میخورد به سنگ لحََد.

آن وقت تازه پشیمان می شویم. میگوییم خدایا مارا به دنیا بازگردان، ما

اشتباه میکردیم. دیگر عمل صالح انجام میدهیم. خطاب میرسد

کَلاّ : ساکت شو!

تو برگردی به دنیا باز همان آدم اولی ! تو خوب بشو نیستی. می گویی

من را برگردان به دنیا ، آدم خوبی میشوم.. این همه جنازه بردی،

دوستانت را بردی دفن کردی، میخواستی خیال کنی که خودت مرده ای.

بسم الله. جنازه که بردی دفن کردی فکر کن خودت هستی و دوباره

زنده شدی، آمده ای به دنیا. آیا اعمالمان را خوب می کنیم؟

مجتهدی تهرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۴۱
گردان

محمدعلی(نیکنامی) وصیت کرده بود: ""وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند"".

به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج می شه. آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند. اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم. به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند. حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند و دیگه خونی ازش نریخت به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید.  

منبع : راوی:خواهر شهید منبع:کتاب من شهید می شوم ص۱۲۸


یکی از دوستانش می گفت:
آدم خوش رفتاری بود. هر کس حتی برای اولین بار هم که با او صحبت می کرد مجذوبش می شد. پدر پیری داشتم به اصطلاح دل خوشی از انقلاب نداشت و مخالف بود. یک روز من و پدرم به همراه شهید نیکنامی نشسته بودیم و درباره نظام صحبت می کردیم. محمد علی خیلی زیبا صحبت می کرد، به طوری که پدرم که مخالف بود به قدری شیفته او شده بود که حد نداشت. می گفت: اگر امام خمینی همچین شاگردهایی دارد، من هم می پسندم. من هم در خدمت نظام هستم. صحبت های محمد علی نیکنامی تاثیر خاصی بر دل این پیرمرد داشت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۲۹
گردان

وحید حسنی هنزایی روز جمعه در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا خاطرنشان کرد: وارستگی، تدین، احساس مسئولیت، مبارزه با ظلم و ستم، خودکفایی کشور در همه زمینه ها، اهتمام ویژه به توسعه و فراگیری علم و دانش و فناوری، جلوگیری از وابستگی کشور به خارجیان، توجه به حقوق مردم و آگاهی بخشی جامعه از ویژگی های بارز امیر کبیر بود.

امیرکبیر

* پاکدستی امیر کیبر زبانزد است

این نویسنده با بزرگداشت بیستم دی ماه روزی که امیرکبیر به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید ، خاطرنشان کرد: پاکدستی، ضایع نکردن حقوق دیگران، ایستادن مقابل فساد درباریان، شاه و انجام ندادن کارهای غیرقانونی از دیگر ویژگی های صدراعظمی به نام امیرکبیر بود ، این شخصیت والا مقام از جوانی تا پایان زندگی اش هیچ زمانی حقی کسی را ضایع نکرد.

حسنی هنزایی با اشاره براین که امیرکبیر در برابرفساد دربار قاطعانه ایستادگی می کرد و تحت هیچ شرایطی از خود ضعف نشان نمی داد، خاطرنشان کرد: با وجودی که در زمان صدارتش به او رشوه های گوناگونی پیشنهاد می شد ولی شدیدا با این پدیده مخالف بود و با افراد این گونه نیز برخورد می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۲۳:۲۰
گردان

"به مناسبت 19 دی سالگرد شهادت شهدای عرفه"

هیچوقت فکر نمی کردیم بنا باشد ما برای احمد صحبت کنیم، خاک برسرما که امروز ما زنده ایم و احمد در میان ما نیست و من برای او بناست صحبت کنم، این هم یکی از رسمهای روزگار است.  پسر شهید احمد یک جمله قشنگی می گفت  روز شنیدن خبر احمد گریه می کرد، زمزمه می کرد با خودش و می گفت: «هی ما را لوس کردی، به خودت عادت دادی، حالاما چه باید بکنیم». شاید در نبود شهید کاظمی بهتر می شود از او حرف زد.، دیگه نیست بگوید: «ول کن پسر، خوشت می آید»، می گفت: حال می کنم وقتی دژبان ها جلوی مرا می گیرند، هل می دهند، دلم می خواهد به من بگویند چکاره ای؟

 حاج احمد کاظمی

کسی هر وقت یک عزیزی را از دست می دهد، یکسال، دوسال یا چهل روز به یادش هست، ازش اسم می برد، کمتر اتفاق می افتد یک مدت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست می دهد، 19 سال احمد، حسین حسین   می کرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت که او یاد باکری و خرازی و همت و این شهدا را نکند.

 

هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند وپیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود وبعد گریه می کرد.

 

عجیب بود هر کس به دلایلی در غم احمد ناراحت است، یک کسی می گوید: «حیف شد این شخصیت با این جایگاه، با این تأثیرش، از بین ما رفت»، یک کسی وابستگی دوستی، فامیلی و غیره داشت، به هر صورت غم احمد همه را غمگین کرد و از دست دادن احمد همه را ناراحت کرد، اما آن چیزی که بچه های جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود که، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاکی، صداقت بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۱
گردان

عبور از موانع نفوذ ناپذیر دشمن :

نوزدهم دی ماه سالروز عملیات پیروزمندانه کربلای پنج است پس از پایان این عملیات بود که تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ افزایش یافت. 

سنگینی شرایط دشوار پس از عملیات کربلا - 4 ضرورت انجام عملیات دیگری را ایجاب می‌کرد. عملیاتی که پیروزی آن تضمین شده باشد و ضمناً از جنبه نظامی و سیاسی بسیار ارزشمند باشد تا آثار نامطلوب کربلا-4 را جبران نماید.

ارزشمندترین منطقه موجود، شلمچه بود که دشمن در آن مستحکمترین مواضع و موانع را داشت؛ بطوری که عبور از آنها غیرممکن می‌نمود و با توجه به اصول نظامی شناخته شده و محاسبات کمی، ضریب موفقیت بسیار ناچیز بود و بالطبع تضمین پیروزی از سوی فرماندهان عملیات را غیرممکن می‌ساخت؛ لیکن ضرورت غیرقابل انکار ادامه جنگ در آن موقعیت و لزوم تسریع در تصمیم‌گیری پس از عملیات کربلا4 سبب گردید که صرفاً برای انجام تکلیف و با امید به نصرت الهی، تمامی نیروهای خودی اعم از رزمنده و فرمانده برای عملیات بزرگ کربلا-5 آماده شوند.

 

 karbala5.jpg

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۲۰
گردان

خاطرات را خواندم خواستم بعضی‌هایش را حذف کنم و کمترش کنم، دلم نیامد. همه‌اش درس آموز است:


ده خاطره از شهید حسین علم‌الهدی:

1) چهارده ساله بود که شنید یک سیرک مصری آمده اهواز. مسئول سیرک آدم فاسدی بود. فقط برای خنداندن اهوازی ها نیامده بود. حسین همراه چند تا از دوستانش، چادر سیرک را آتش زدند و فرار کردند.

دو سال بعد، مسیر دسته‌های سینه‌زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی‌خواست دور شاه بگردد. مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت‌ها پشت سر هم مسیر حرکت خود را تغییر دادند. پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می‌گشت. با همکاری ساواک، سرنخ‌ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند. برای بازجویی، می‌خواستند خانه حسین را هم بگردند. ریختند توی خانه. حسین فریاد زد: «ما روی این فرش ها نماز می‌خوانیم، کفش هایتان را دربیاورید.» مأمور ساواک خشکش زده بود.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۰۹:۱۰
گردان